کد مطلب:152304 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169
فرزند شیخ محمد انصاری به برکت امام حسین از غرق شدن نجات یافت
جناب حجة الاسلام آقای شیخ محمد انصاری رحمة الله علیه ساكن سر كوه داراب این قضیه را نقل فرموده اند:
در سنه ی 1370 ه ق. به كربلا مشرف شدم. پسرم مریض بود و او را به قصد استشفا همراه خود بردم.
روز اربعین شد. با فرزندم گوشه ای از شریعه ی فرات برای غسل زیارت، در آب رفتیم ومشغول غسل كردن بودم كه ناگهان دیدم آب فرزندم را برد و بین من و او
فاصله ی زیادی ایجاد شد و من تنها سر او را می دیدم و توانایی شنا كردن نداشتم و كسی هم در آنجا نبود كه بتواند شنا كند و او را نجات دهد!
پس با كمال حضور قلب و خلوص و شكستگی دل، به پروردگار ملتجی شدم و خدا را به حق حضرت سیدالشهداء علیه السلام قسم دادم و فرزندم را از او طلب كردم. هنوز فرزندم را می دیدم. كه ناگاه دیدم رو به سوی من برمی گردد تا اینكه نزدیك من رسید! دست او را گرفتم و از آب بیرون آوردم و از حالش پرسیدم.
پسرم گفت: من كسی را ندیدم، ولی مثل اینكه شخصی بازوی مرا گرفته بود و مرا به شما رسانید! پس در آن هنگام سجده كردم و خدا را به خاطر اجابت دعایم شكر نمودم. [1] .
در سنه ی 1370 ه ق. به كربلا مشرف شدم. پسرم مریض بود و او را به قصد استشفا همراه خود بردم.
روز اربعین شد. با فرزندم گوشه ای از شریعه ی فرات برای غسل زیارت، در آب رفتیم ومشغول غسل كردن بودم كه ناگهان دیدم آب فرزندم را برد و بین من و او
فاصله ی زیادی ایجاد شد و من تنها سر او را می دیدم و توانایی شنا كردن نداشتم و كسی هم در آنجا نبود كه بتواند شنا كند و او را نجات دهد!
پس با كمال حضور قلب و خلوص و شكستگی دل، به پروردگار ملتجی شدم و خدا را به حق حضرت سیدالشهداء علیه السلام قسم دادم و فرزندم را از او طلب كردم. هنوز فرزندم را می دیدم. كه ناگاه دیدم رو به سوی من برمی گردد تا اینكه نزدیك من رسید! دست او را گرفتم و از آب بیرون آوردم و از حالش پرسیدم.
پسرم گفت: من كسی را ندیدم، ولی مثل اینكه شخصی بازوی مرا گرفته بود و مرا به شما رسانید! پس در آن هنگام سجده كردم و خدا را به خاطر اجابت دعایم شكر نمودم. [1] .
[1] داستانهاي شگفت ص 246 - كرامات الحسينية ج 1، ص 83.